جدول جو
جدول جو

معنی آب دادن - جستجوی لغت در جدول جو

آب دادن
دادن آب به کسی یا حیوانی، آبیاری کردن باغچه یا کشتزار، رویۀ فلزی را با آب فلز دیگر پوشاندن، زراندود یا سیم اندود کردن فلز
تصویری از آب دادن
تصویر آب دادن
فرهنگ فارسی عمید
آب دادن(مَ)
آبیاری کردن. پسانیدن
لغت نامه دهخدا
آب دادن
اعطای آب بکسی یا حیوانی: (یک لیوان آب بمن داد)، آب ریختن جاری کردن آب با آب پاش و مانند آن آبیاری کردن: (باغچه را آب دادم) یا آب دادن بزهر. آلودن شمشیر و خنجر و جز آن بزهر تا التیام نپذیرد. یا آب دادن چشم. جاری شدن آب مخصوص از دیدگان بعلت کسالت و پیری. یا آب دادن فلز. طلی کردن آن بفلز گرانبهاتر آب زر یا سیم دادن، یا آب دادن کارد و شمشیر و مانند آن عملی که شمشیر سازان و کارد گران کنند برای سخت کردن آهن و آن فرو بردن فلز تفته شمشیر و مانند آن است در آب
تصویری از آب دادن
تصویر آب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
آب دادن((دَ))
آبیاری کردن، فلزی را با فلز دیگر اندودن
تصویری از آب دادن
تصویر آب دادن
فرهنگ فارسی معین
آب دادن
آب دادن مردمان را، دلیل کند بر دین و دیانت و کردارهای نیک و پسندیده - حضرت دانیال
اگر بیند که بی بها آب به مردم همی داد، دلیل کند که در دنیا و آخرت خیر او به مردم برسد و جایگاه خراب آبادان کند .
فرهنگ جامع تعبیر خواب
آب دادن
سقيٌ
تصویری از آب دادن
تصویر آب دادن
دیکشنری فارسی به عربی
آب دادن
Water
تصویری از آب دادن
تصویر آب دادن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
آب دادن
arroser
تصویری از آب دادن
تصویر آب دادن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
آب دادن
regar
تصویری از آب دادن
تصویر آب دادن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
آب دادن
پانی دینا
تصویری از آب دادن
تصویر آب دادن
دیکشنری فارسی به اردو
آب دادن
поливать
تصویری از آب دادن
تصویر آب دادن
دیکشنری فارسی به روسی
آب دادن
bewässern
تصویری از آب دادن
تصویر آب دادن
دیکشنری فارسی به آلمانی
آب دادن
поливати
تصویری از آب دادن
تصویر آب دادن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
آب دادن
podlewać
تصویری از آب دادن
تصویر آب دادن
دیکشنری فارسی به لهستانی
آب دادن
পানি দেওয়া
تصویری از آب دادن
تصویر آب دادن
دیکشنری فارسی به بنگالی
آب دادن
annaffiare
تصویری از آب دادن
تصویر آب دادن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
آب دادن
kumwagilia
تصویری از آب دادن
تصویر آب دادن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
آب دادن
sulamak
تصویری از آب دادن
تصویر آب دادن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
آب دادن
물을 주다
تصویری از آب دادن
تصویر آب دادن
دیکشنری فارسی به کره ای
آب دادن
水をやる
تصویری از آب دادن
تصویر آب دادن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
آب دادن
浇水
تصویری از آب دادن
تصویر آب دادن
دیکشنری فارسی به چینی
آب دادن
पानी देना
تصویری از آب دادن
تصویر آب دادن
دیکشنری فارسی به هندی
آب دادن
menyiram
تصویری از آب دادن
تصویر آب دادن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
آب دادن
รดน้ำ
تصویری از آب دادن
تصویر آب دادن
دیکشنری فارسی به تایلندی
آب دادن
bewateren
تصویری از آب دادن
تصویر آب دادن
دیکشنری فارسی به هلندی
آب دادن
regar
تصویری از آب دادن
تصویر آب دادن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
آب دادن
להשקות
تصویری از آب دادن
تصویر آب دادن
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آب داده
تصویر آب داده
تیزکرده مثلاً شمشیر آب داده، خنجر آب داده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آش دادن
تصویر آش دادن
دباغت کردن پوست حیوانات و عمل آوردن آن ها
فرهنگ فارسی عمید
(سَ کَ / کِ کَ دَ)
لب دادن ظرفی، پاره ای ظرفها جون مایعی از او سرازیر کنند در ظرف دیگرپراکنده نشود و آن را لب دادن گویند بر خلاف ظرفی که لب ندهد آب یا مایع مستقیم در ظرف زیرین فرو نریخته و به زمین ریزد، صاحب آنندراج گوید: لب دادن، کنایه از بوسه دادن باشد. و رخصت دادن و بدین معنی مرادف زبان دادن است. (آنندراج) :
لب بخسرو ده و آنگاه به لاغ
با مگس گو ز شکر دور مشو.
امیرخسرو.
لب بحرف نگار نتوان داد
رخ بخون جگر نکرده نگار.
ظهوری
لغت نامه دهخدا
بوسه دادن: لب بخسرو ده و آنگاه به لاغ با مگس گو ز شکر دور مشو. (امیر خسرو لغ) یا لب دادن ظرفی. بعضی از ظرفها چون مایعی از آنها سرازیر کنند در ظرف دیگر پراکنده نشود آنرا لب دادن گویند بر خلاف ظرفی که لب ندهد (آب یا مایع مستقیم در ظرف زیرین فرونریخته وبزمین ریزد)
فرهنگ لغت هوشیار
آب پاشیده مشروب، شمشیر و خنجر و مانند آن که شمشیر سازان و کارد گران آنرا آب داده باشند گوهر دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبدادن
تصویر آبدادن
آبیاری کردن، زراندود کردن فلز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لب دادن
تصویر لب دادن
((~. دَ))
بوسه دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب داده
تصویر آب داده
((دِ))
آب پاشیده، مشروب، تیز، تیز کرده (صفت برای شمشیر یا خنجر)
فرهنگ فارسی معین